نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی

نویسنده

دانشیار فلسفه علم، گروه مطالعات فرهنگی، مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران، ایران

چکیده

توسعه در معنای جدید آن، نیازمند فرهنگ ویژه خود است؛ به‌این‌معنا که از بطن فرهنگ خاصی برمی‌خیزد و همین فرهنگ، حامی و پشتوانۀ آن است. برپایۀ این سخن، هر کشوری که شکلی از شکل‌های توسعه را دنبال کند، به‌ناچار باید زمینۀ فرهنگی آن را نیز فراهم کند و فرهنگ آن را بسازد؛ درغیراین‌صورت، توسعه به ضد خود تبدیل می‌شود. اما تحول فرهنگی معطوف به توسعه، گاهی با حذف برخی از مؤلفه‌های فرهنگیِ ازپیش‌موجود همراه می‌شود. انسان‌شناسی فرهنگی- ‌که فرهنگ در معنای عام آن را مطالعه می‌کند‌- درصدد این است که ازیک‌سو، با پذیرش اصل نسبیت‌گرایی فرهنگی، تکثر فرهنگ‌ها را به‌رسمیت بشناسد و ازسوی‌دیگر، بنا به اقتضاهای توسعه، ملزومات فرهنگی توسعه را درنظر بگیرد و با نگاهی ارزش‌گذارانه دربارۀ فرهنگ‌ها قضاوت کند. این کوشش که به شاخۀ جدیدی از انسان‌شناسی به‌‌نام انسان‌شناسی توسعه انجامیده است، تلاش می‌کند به‌کمک منطق بومی‌های فرودست، فرادستان توسعه‌گرا را به‌چالش بکشد و آن‌ها را متوجه پیامدهای تصمیم‌های شتاب‌زده‌شان کند. این نوشتار درصدد است، چالش پیش‌روی انسان‌شناسی فرهنگی در جمع این دو مؤلفه را تشریح و راه‌حل‌های پیشنهادشده را تحلیل کند. انسان‌شناسی در شرایط امروزی ازیک‌سو در پی ایجاد پیوند میان واقعیت‌های چندگانۀ جهان انسانی است و ازسوی‌دیگر، برای حفظ تکثر فرهنگی به‌مثابه منبع ذخیرۀ خلاقیت فرهنگی تلاش می‌کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

 
CAPTCHA Image